ته لنجی

عشق لحظه ی مماس عقل و احساس جوانه میزند

ته لنجی

عشق لحظه ی مماس عقل و احساس جوانه میزند

مشخصات بلاگ
ته لنجی

گاهی ته لنج دلت
مرواریدی است که
تا خود را جست و جو نکنی
نمی یابی اش

پیام های کوتاه
  • ۹ شهریور ۹۲ , ۰۰:۵۲
    خنجر
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
این بوی یاس در این کوچه های غم

دل را اسیر و خسته و بیمار می کند

حال  و  هوای  این  شب   مرا

زندانی  در  و  دیوار  می کند

دستم به سوی آسمان و دل شکسته ام

یاد  غریبی  دل  زهرا  می کند

  • میم بناء
خدا بود و من.

سکوت بود و سکوت!!

نه!!!!! صدایی هم بود.

مرد بود... چهل ساله

از چیزی سخن می گفت.

نه!!!!! از کسانی میگفت.

به سمتی نگاه کردم که اشاره گرفته بود پر بود از پرچم های سرخ

100 شاید هم 200بود.

هرچه بود زیاد بود آخر یک گروهان بود.

بوی خاک در فضایی پر بود که از آتش آفتاب خوزستان می سوخت

این گرما  گرمای هشتم فروردین ماه سال یک هزارو سیصدو نود خوزستان بود.

آب بود.آذوقه هم بود.

ولی وقتی گرو هان در آنجا بود نه آبی بود و نه آذوقه ای

پنج روز بود که محاصره شده بودند بعضی ها زخمی بعضی ها هم شهید

اینها گفته های مرد چهل ساله نبود

برادرم میگفت.

برادرم خادم است .

میگویند خادمی شهدا را میکند.

خوش به حالش شهدا به او نظر کرده اند.

چند تن زخمی... چند تن شهید... البته فی الحال همگی شهید

پرچم های سرخشان گواهی میدهد. با چشم هایم دیدمشان

چقدر نزدیک به هم بودند. چقدر صمیمی!!

مرد چهل ساله راوی بود پوستش در آفتاب سوخته بود برادرم هم.

راستی آنها که تشنه شهید شدند پوستشان هم سوخته بود؟

برادرم میگفت هوای فکه دم دمی مزاج است گاهی خیلی سرد و گاهی خیلی گرم

من که طاقت آن گرما را نداشتم یک نصفه روز آشفته ام کرد.

راستی در بیابان وقتی که محاصر هستی و زخمی

 نه آبی!

 نه غذایی !

گرمای شدید بهتر است یا سوز سرما؟

مرد چهل ساله زیارت عاشورا خواند

حق داشت فکه بی شباهت به کربلا نبود!!! شهدایش هم.

 

 

 

  • میم بناء
و چه دلتنگ نوشتم از تو !

مثل ماهی نگران از آب و

غرق در حسرت بی دریایی

این هراس و ترس از دوری تو

مثل یک پتک به قلبم حک شد

لرزش این ضربه مرگ قلبم را در

عمر این تنهایی جا داده

من چرا بی تابم؟

و نمی مانم آرام چو آب؟

در تلاطم هستم

که چرا این طوفان

هستی ام را برده !


  • میم بناء
مینویسم به نام الله به نام خالق زیباییها و به نام خدای حسین علیه السلام

زیبایی چیست ؟؟؟؟

این سوال ذهن بشره ! ذهنی پر از سوال که برای رسیدن  به جواب از همه چیز مایه میذاره

زیبایی در بین زنها خیلی قوی تر پر و بال داده میشه

به طوری که زیبایی ظاهر برای خانم ها ارزشمند تر از مابقی زیباییهاست

از موی سر تا کف پا

آراستن و آرایش و زیبایی

نه اینکه زیبایی باطن براشون مهم نباشه ! ولی شاید مقامش پایین تر از زیباییهای دیگه باشه

همه ذهن دگیر ظاهر و تیپ و قیافه میشه پی ابرو و بینی ولب و گونه و چونه وخط و خال و...

البته این انگیزه در طینت همه زن ها نهاده شده .منتها یا بلد به خرج کردنش  نیستن یا طریقه ی بهره بردن از این  حس زیبارو ندارن

 دوست دارن زیبا باشن و مهم تر از اون  زیبا دیده بشن

همیشه زیباتر از همه

کاش میشد دیکته کرد زیبایی یعنی لطافت  یعنی عشق  یعنی محبت  یعنی حیا  یعنی نجابت  یعنی صداقت  یعنی ...

برو جلو آینه به چشمات نگاه کن....

به آفرینندش آفرین بگو! چون می تونی زیباییها رو ببینی .

لبخند دوستاتو ببینی

به بینی خودت نگاه کن.... به آفرینندش آفرین بگو نه به خاطر شکلش به خاطر عملکردش

می تونی باش نفس بکشی.می تونی بو بکشی عطر های دل انگیزی رو که دوسشون داری

وخیلی چیزای دیگه که تو آینه می بینی!

خوب بهشون توجه کن

اینا هدیه های خدا هستن ازشون خوب مواظبت کن

زهرا (س) زهرا شد به خاطر زیباییهاش

به خاطر معرفت زیباش

زیبای واقعی زهرای مرضیست

توی تاریخ از ظاهر زهرا (س) تجلیل نمیشه

اون زیبایی باطن خانم هست که همه رو شیدا می کنه.

زیبایی رفتار...زیبایی عشق...محبت..حیا..نجابت..صداقت

وقتی حرف از الگو میشه وقتی حرف از زیبایی میشه 

فقط خانم زهرای مرضیه (س) تمام ذهنم و پر می کنه



  • میم بناء
پهلوی شکسته ای از دور یا علی می گفت
دل شکسته ام دیروز یا علی می گفت
در و حیاط وبط چگونه رها کنند؟
وقتی که منجی عالم یا علی می گفت
به فرق علی چگونه می زد او ؟؟؟؟؟
در آن زمان که اذان هم یا علی می گفت
تمام عالم به فدای قلب زهرایت
به چشم دیدم که دیوار هم یا علی می گفت
  • میم بناء