لبریز حباب تلخ دنیا ، شده است
از وسوسه ی سراب رسوا شده است
ابری که به بارش خودش می نازید
زندانی محبس بلایا شده است
از وسوسه ی سراب رسوا شده است
ابری که به بارش خودش می نازید
زندانی محبس بلایا شده است
سنگینی زمان و سردی تردید
کشاکش عقل و دل...
باید تصمیم گرفت
این مخمصه متعلق به کذشته نیست
قصه نیست
حرکت است برای رسیدن
انشعاب زمانه است برای یارکشی دیرینه عشق
و تو باید انتخاب کنی...
مدفون شدن به زیر هوی و سرگشتگی سراب
ویا جاوانه شدن به قیمت گزاف