وقتی بهم گفت عمل کرده تعجب کردم
ناراحت شدم چرا به من چیزی نگفته
چرا پنهان کاری کرده !!
می خواستم حرفی بزنم گفت:بردم واسه نمونه برداری مشکوکه به سرطان
مثل یه شوک بود حرفش
یه جمله گفت: ناراحت نیستم آخرش که چی
چه الان بمیرم چه چند سال دیگه
ولی انگار دستی داشت خفش میکرد
نمیتونستم جلوی اشکامو بگیرم مثل بارون میومد
تا صبح گریه کردم!!! اشکام تموم نمیشد
خدایااااااااااااا کمکش کن