ته لنجی

عشق لحظه ی مماس عقل و احساس جوانه میزند

ته لنجی

عشق لحظه ی مماس عقل و احساس جوانه میزند

مشخصات بلاگ
ته لنجی

گاهی ته لنج دلت
مرواریدی است که
تا خود را جست و جو نکنی
نمی یابی اش

پیام های کوتاه
  • ۹ شهریور ۹۲ , ۰۰:۵۲
    خنجر
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «غریب» ثبت شده است

قرار بود فرداش عمل عضو داشته باشه

رفته بود بیمارستان

باید شب تنها میموند

به مامانش اجازه نداده بودن پیشش بمونه

زنگ زدم بهش

همیشه وقتی تنها میشدیم فال حافظ میگرفتیم

بهم گفت واسم فال بگیر 

بغض داشتم

باید خوددار میبودم

خیلی سخته وقتی می خوای گریه کنی و نتونی

من واسش می خوندم ولی نه من میفهمیدم چی می خونم نه اون چیزی میشنوید

 وقتی صدای گریشو شنیدم

دیگه خود داری نکردم   من هم شکستم

چقدر غریب شده بود

بعد از نماز صبح قرآن به سر شدم

الهی به ...

زمان عملش رسیده بود

خدایا به زهرای اطهرت قسمت میدم ...

مثل همیشه مادر و واسطه قرار دادم که میدونم 

میشه هر اونچه خواسته ام

یا زهراااااااای غریب


  • میم بناء