ته لنجی

عشق لحظه ی مماس عقل و احساس جوانه میزند

ته لنجی

عشق لحظه ی مماس عقل و احساس جوانه میزند

مشخصات بلاگ
ته لنجی

گاهی ته لنج دلت
مرواریدی است که
تا خود را جست و جو نکنی
نمی یابی اش

پیام های کوتاه
  • ۹ شهریور ۹۲ , ۰۰:۵۲
    خنجر
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب

دراین گرانی ها

تو هم نرخ را بالا ببر

ملالی نیست

من هم نگاهم را تحریم میکنم

امید به آن دارم که اثر کند

  • میم بناء

 

میدانم که دعای گناهکاران را مستجاب نمی کنی

و میدانم که زندانی نفس خویشم

بار الها

دست ندامت بسویت میگیرم

و با عجز توبه میکنم

تا برای کسی دعا کنم که دل به دعای منی غرق در گناه دارد

یا الله

به جلالت قسم

به وسعت کرمت که در مخیله ام  نگنجد و نتوان به هیج مکان و زمان بگنجد قسم

به بانوی نور و  مقدست زهرای مرضیه قسم

به حکمت حکیمانه ای که ندانیم و نمی توان بدانیم قسم

گره بگشایی که فقط  گره گشای مطلق تویی

یا الله

 

 

  • میم بناء

 ترحم به تو

منشآ دلسوزی ام بود

میدانم که نیازش نداری ولی

خود به آتش کشیدی دلی را

که خواست

سخت باشد برای سنگ صبوری ات


 

  • میم بناء
وقت که تنگ میشود
رشته افکارم
آش شله قلمکار میشود
  • میم بناء
گاهی وقتا انقدر دنیام و کوچیک میکنم
که فقط منیت واسم میمونه
  • میم بناء
زمان
زندان بانی است
که شلاقش کام ایام را تلخ میکند
و
صدایش همان گذر عمریست
که تکرار میکند
فرصتی نیست!
  • میم بناء
دست به دست زمانه داده ای
تا هر چه کاشتم
به سود خود برداشت کنی و
من بمانم و دست هایم
و عقده هایی
که روزگاری تو گره زده ای
  • میم بناء
شوق کودکانه نگاهی ژرف
بال و پرم داد
اوج گرفتم
و دعا کردم
اویی که مرا بلندی آموخت
همیشه
قله باشد...
باشد تا
در دامنه هم امید داشته باشم به دستان او
  • میم بناء

وقتی

گره های دخیلم را

کور

به ضریح می بستم

دنبال روزنه ای برای

زیارتی دوباره بودم

نذر کردم

باز نشود و

نشود..

جز به دست خودم

فقط

برای دوباره باریدن چشم هام

در صحن عشق بارگاهش




  • میم بناء
به محبتت که خیره میشوم
امواج احساسم
تنه به خوشبختی عالم میزند
و دنیایم
مماس با زلال قلبت
آرام میگیرد
آرامشی مثل تماشای صبح ساحل
و شاید
آرام تر...
  • میم بناء