که فقط منیت واسم میمونه
خورشید را هم
سایه ام کرده
و یک دریا به چشمانم
و دنیایی به دستانم عطا کرده
ولی شاید ...
جفا کرده
مرا از مادرم زهرا جدا کرده
از وسوسه ی سراب رسوا شده است
ابری که به بارش خودش می نازید
زندانی محبس بلایا شده است
ته دنیا همینه
بازم به فکر دنیا آرایی خودت باش!
صدبار به در بسته خوردی و گفتی خدایا چرا در رو به روی من بستی
خدایا چرا من!!!؟
نگفتی خودم بستم درو به روی رحمتی که خدا عنایت کرده
نگفتی خدایا شکرت که من رو از آشوب پشت در نجات دادی
نفهمیدی دستت و گرفت تا با سر زمین نخوری!!
چون به سرعت خودت پشت پا زدی و خوردی زمین و
گفتی :
خدایا آخه چرا من!!؟
و پر از بارش رحمت باشی
و خدا باشد و یک دنیا عشق
کلبه ات نورانی
شده از عطر گل یاس نبی
و تو پنهان باشی
از نفس های شرارت باری
که دمش می سازد
یآس و نابودی و نافرجامی