وقتی به آدمیزاد
وابسته شدی
لبریز ترس میشوی
این ترس دلیل شکنندگی ات می شود و
تلنگری سرد
بهم میریزد هر آنچه را به شوق ساخته ای
وابسته شدی
لبریز ترس میشوی
این ترس دلیل شکنندگی ات می شود و
تلنگری سرد
بهم میریزد هر آنچه را به شوق ساخته ای
از وسوسه ی سراب رسوا شده است
ابری که به بارش خودش می نازید
زندانی محبس بلایا شده است
ابرها با جسارت تمام خورشید را پس زده بودند
که تورا چه به تابیدن؟!!!
اینجا قدم به قدم شهید روییده
دیگر جایی برای عشوه گری تو نیست
شلمچه خود ، به آسمان می تابد
ببین چگونه تبلور عشق
عاشقانه هارا ، صدا میزند اینجا
اینجا باران با شرم میبارد
که نکند رد پای مردان خدا پاک شود
الله اکبر ، اینجا جمعیت برای بوییدن عطر خدا آمده اند
همه مست...
همه لبریز دعا
و خدا می بخشد...
یا الله