این گره ها
دست نمی خواهند
یک نظر کافیست
با نگاهت
بگشای همه ی کوریشان را...
وقتی
گره های دخیلم را
کور
به ضریح می بستم
دنبال روزنه ای برای
زیارتی دوباره بودم
نذر کردم
باز نشود و
نشود..
جز به دست خودم
فقط
برای دوباره باریدن چشم هام
در صحن عشق بارگاهش
گره خورده ی تقدیرش
تنها راهی بود
برای فرار از
مهمانی ترحم انگیز
نگاه عام