اگر خود را نشناسی
تو را به خودت آنگونه که دوست دارند میشناسند
شبیه مترسک سر جالیزشان شاید هم
شبیه هیچ
مثل خیلیها ...
اگر خود را نشناسی
تو را به خودت آنگونه که دوست دارند میشناسند
شبیه مترسک سر جالیزشان شاید هم
شبیه هیچ
مثل خیلیها ...
وقتی که تک بعد نگاهم بر دستانش پرسه می زد
انگار که عادتم شده بود
قضاوت های آبکی!!!
چروکیدگی دستانش و محبت مآنوسش
تلنگر عبرتم نشد!
امروز که دستانم میلرزد
حسرت بوسه به دستان مهربانش
خوش خوراک تنهاییم شده
ای ماه آسمان من
ای روشنای شب های تار من
عکس رخت
که نشست به دریای دلم
امواج سرکش انتظارت
به قله های دلتنگی ٬طعنه زدند