ته دنیا همینه
بازم به فکر دنیا آرایی خودت باش!
صدبار به در بسته خوردی و گفتی خدایا چرا در رو به روی من بستی
خدایا چرا من!!!؟
نگفتی خودم بستم درو به روی رحمتی که خدا عنایت کرده
نگفتی خدایا شکرت که من رو از آشوب پشت در نجات دادی
نفهمیدی دستت و گرفت تا با سر زمین نخوری!!
چون به سرعت خودت پشت پا زدی و خوردی زمین و
گفتی :
خدایا آخه چرا من!!؟
غافلگیر میشوی به لطفش
که میدهد آنچه را که نخواستی
و حتی گذرش به مخیله ات نبوده و نرسیده
و بعد شرمسار میشوی
که خدایا شکرت به وسعت لطفت
و بارها و بار ها بیشتر از آن
باز هم بیشتر از آن
رفته بود بیمارستان
باید شب تنها میموند
به مامانش اجازه نداده بودن پیشش بمونه
زنگ زدم بهش
همیشه وقتی تنها میشدیم فال حافظ میگرفتیم
بهم گفت واسم فال بگیر
بغض داشتم
باید خوددار میبودم
خیلی سخته وقتی می خوای گریه کنی و نتونی
من واسش می خوندم ولی نه من میفهمیدم چی می خونم نه اون چیزی میشنوید
وقتی صدای گریشو شنیدم
دیگه خود داری نکردم من هم شکستم
چقدر غریب شده بود
بعد از نماز صبح قرآن به سر شدم
الهی به ...
زمان عملش رسیده بود
خدایا به زهرای اطهرت قسمت میدم ...
مثل همیشه مادر و واسطه قرار دادم که میدونم
میشه هر اونچه خواسته ام
یا زهراااااااای غریب
ناراحت شدم چرا به من چیزی نگفته
چرا پنهان کاری کرده !!
می خواستم حرفی بزنم گفت:بردم واسه نمونه برداری مشکوکه به سرطان
مثل یه شوک بود حرفش
یه جمله گفت: ناراحت نیستم آخرش که چی
چه الان بمیرم چه چند سال دیگه
ولی انگار دستی داشت خفش میکرد
نمیتونستم جلوی اشکامو بگیرم مثل بارون میومد
تا صبح گریه کردم!!! اشکام تموم نمیشد
خدایااااااااااااا کمکش کن