اینجا
بدون تو
باد هم نمی وزد
ابر های گریه پشت کوه بغضم مانده اند
و خنکای نسیمت را می طلبد
این دل به کویر نشسته ام
بدون تو
باد هم نمی وزد
ابر های گریه پشت کوه بغضم مانده اند
و خنکای نسیمت را می طلبد
این دل به کویر نشسته ام
از وسوسه ی سراب رسوا شده است
ابری که به بارش خودش می نازید
زندانی محبس بلایا شده است
ای ماه آسمان من
ای روشنای شب های تار من
عکس رخت
که نشست به دریای دلم
امواج سرکش انتظارت
به قله های دلتنگی ٬طعنه زدند