دعوت شده ام به میهمانی
ضیافتی شاهانه
با چه و چگونه بیارایم خود را
که در شأن صاحبخانه شوم
چه بپوشانم به دل
تا در خور شاهان شوم
از سه روز قبل از ضیافت تو شروع شد
مهمان خورشید بودم
سر انگشتان نیازم که بر ضریحش بوسه میزد
انگار که کنج دلم ماه ،قرص کامل میشد
خدایا این همه نیاز و دریای آرامش بی کران
تناقض بکری که ارمغان درخشش صاحب خانه بود