تنها به تماشای تو آمدم
ای ماه آسمان من
ای روشنای شب های تار من
عکس رخت
که نشست به دریای دلم
امواج سرکش انتظارت
به قله های دلتنگی ٬طعنه زدند
ای ماه آسمان من
ای روشنای شب های تار من
عکس رخت
که نشست به دریای دلم
امواج سرکش انتظارت
به قله های دلتنگی ٬طعنه زدند
رفته بود بیمارستان
باید شب تنها میموند
به مامانش اجازه نداده بودن پیشش بمونه
زنگ زدم بهش
همیشه وقتی تنها میشدیم فال حافظ میگرفتیم
بهم گفت واسم فال بگیر
بغض داشتم
باید خوددار میبودم
خیلی سخته وقتی می خوای گریه کنی و نتونی
من واسش می خوندم ولی نه من میفهمیدم چی می خونم نه اون چیزی میشنوید
وقتی صدای گریشو شنیدم
دیگه خود داری نکردم من هم شکستم
چقدر غریب شده بود
بعد از نماز صبح قرآن به سر شدم
الهی به ...
زمان عملش رسیده بود
خدایا به زهرای اطهرت قسمت میدم ...
مثل همیشه مادر و واسطه قرار دادم که میدونم
میشه هر اونچه خواسته ام
یا زهراااااااای غریب