ته لنجی

عشق لحظه ی مماس عقل و احساس جوانه میزند

ته لنجی

عشق لحظه ی مماس عقل و احساس جوانه میزند

مشخصات بلاگ
ته لنجی

گاهی ته لنج دلت
مرواریدی است که
تا خود را جست و جو نکنی
نمی یابی اش

پیام های کوتاه
  • ۹ شهریور ۹۲ , ۰۰:۵۲
    خنجر
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
انکار درد های

گره خورده ی تقدیرش

تنها راهی بود

برای فرار از

مهمانی ترحم انگیز

نگاه عام

  • میم بناء
و تقدیری که از یک آسمان

خورشید را هم

سایه ام کرده

و یک دریا به چشمانم

و دنیایی به دستانم عطا کرده

ولی شاید ...

جفا کرده

مرا از مادرم زهرا جدا کرده

  • میم بناء
قرص ماه

به اندازه وسعت آسمان به خود می نازد و

خودنمایی را به رقص

و ناز را به عشوه می فروشد...

طفلک نمی داند

وقتی در حجاب است

جهانی برای حلولش پلک نمیزند و چشم میدرد

تا ابروان به تیغ کشیده اش را

برای لحظه ای و فقط نظری ببیند

و فلک به رقص آید

که عید مبارک باد

  • میم بناء
ضیافت امسال من

از سه روز قبل از ضیافت تو شروع شد

مهمان خورشید بودم

سر انگشتان نیازم که بر ضریحش بوسه میزد

انگار که کنج دلم ماه ،قرص کامل میشد

خدایا این همه نیاز و دریای آرامش بی کران

تناقض بکری که ارمغان درخشش صاحب خانه بود

 

  • میم بناء
او که دل های شکسته می خرید و

به آستان ملکوتیش بند میزد

سنگینی بارگاهش

محرابم را به سجده واداشت

  • میم بناء
لرزش دستانش شبیه تردید بود

وقتی که تک بعد نگاهم بر دستانش پرسه می زد

انگار که عادتم شده بود

قضاوت های آبکی!!!

چروکیدگی دستانش و  محبت مآنوسش

تلنگر عبرتم نشد!

امروز که دستانم میلرزد

حسرت بوسه به دستان مهربانش

خوش خوراک تنهاییم شده

 

 

  • میم بناء
اینجا

بدون تو

باد هم نمی وزد

ابر های گریه پشت کوه بغضم مانده اند

و خنکای نسیمت را می طلبد

این دل به کویر نشسته ام

  • میم بناء
لبریز  حباب تلخ دنیا ،  شده است

از وسوسه ی سراب رسوا شده است

ابری که به بارش خودش می نازید

زندانی محبس بلایا شده است

  • میم بناء
تنها به تماشای تو آمدم

ای ماه آسمان من

ای روشنای شب های تار من

عکس رخت

که نشست به دریای دلم

امواج سرکش انتظارت

به قله های دلتنگی ٬طعنه زدند

  • میم بناء
وسط این هیاهو

این رد پاهای شلوغ

تنفس آرامش نگاهت را

به بهای جان میخرم

به نقدینگی دل...

  • میم بناء