ته لنجی

عشق لحظه ی مماس عقل و احساس جوانه میزند

ته لنجی

عشق لحظه ی مماس عقل و احساس جوانه میزند

مشخصات بلاگ
ته لنجی

گاهی ته لنج دلت
مرواریدی است که
تا خود را جست و جو نکنی
نمی یابی اش

پیام های کوتاه
  • ۹ شهریور ۹۲ , ۰۰:۵۲
    خنجر
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب

۳۵ مطلب با موضوع «یادداشت» ثبت شده است

انکار درد های

گره خورده ی تقدیرش

تنها راهی بود

برای فرار از

مهمانی ترحم انگیز

نگاه عام

  • میم بناء
لرزش دستانش شبیه تردید بود

وقتی که تک بعد نگاهم بر دستانش پرسه می زد

انگار که عادتم شده بود

قضاوت های آبکی!!!

چروکیدگی دستانش و  محبت مآنوسش

تلنگر عبرتم نشد!

امروز که دستانم میلرزد

حسرت بوسه به دستان مهربانش

خوش خوراک تنهاییم شده

 

 

  • میم بناء
به شعله بکش خیال را

...

میشنوی ؟؟؟

صدای نفس های واقعیت را

  • میم بناء
توکل

رها شدنی بی  انتهاست که

اقیانوس را توان غرق و کویر را توان خشکی تو نیست

سپردنی عالمانه و نگاهی مستانه

شجاعت می خواهد برداشتن گام اول

  • میم بناء
نیاز به دل داری نداشت

محکم بود مثل همیشه

باید صبح زود بستری میشد برای عمل

انتظار بغض صدا و اشک نگاهش و میکشیدم

اما...

صبور بود مثل همیشه 

نمی تونستم زیاد باهاش حرف بزنم

فقط خدا حافظی کردم

بعد از عمل به مامانش زنگ زدم

بغض صداش خبر از اشک میداد

نیاز به دلداری داشت

شکسته بود مثل همیشه

لرزش صدام داشت دستم  و رو میکرد

خداحافظی کردم

اما هنوز جملات التماس دعاش

زنگ مغموم گوشم بود


پایان شب سیه...

خدایاااااااااااا چرا پایان نمیگیرد

 

  • میم بناء
رگهای بغضم را به خنده گره زدم

تا اگر شکستنی باشد

به شوق

استشمام بوی سیب باشد

نه لرزش اشک

  • میم بناء
صد بار بهت گفتم

ته دنیا همینه

بازم به فکر دنیا آرایی خودت باش!

صدبار به در بسته خوردی و گفتی خدایا چرا در رو به روی من بستی

خدایا چرا من!!!؟

نگفتی خودم بستم درو به روی رحمتی که خدا عنایت کرده

نگفتی خدایا شکرت که من رو از آشوب پشت در نجات دادی

نفهمیدی دستت و گرفت تا با سر زمین نخوری!!

چون به سرعت خودت پشت پا زدی و خوردی زمین و

گفتی :

خدایا آخه چرا من!!؟

 

  • میم بناء
باورش نداشتم

وجودش کمرنگ بود حداقل کمرنگتر از خودم میدیدمش

بد نبود ولی ...

ولی اشتباه میکردم

پررنگتر از تصورم می درخشه

خصلتهای بکرش پر از زیبایی اسلامه

شرمنده نگاهشم...

بهم درس داد

درس اخلاق

امیدوارم خدا قدم به قدم به راهش روشنی و

نفس نفس به عمرش زیبایی بده

و

دستانشو سبزتر از نگاهش کنه

  • میم بناء
این روز ها فقط خاک می خوری میدانم

نه اینکه تب ندارم نه اینکه بی تابم

نه اینکه یخ زده قلمم  نه اینکه می ترسم

فقط بهانه این بار بی وفایی من

شده حساب و کتاب و نمرات این ترمم

  • میم بناء
چه کسی میخواهد

کار شناسی ارشد قبول نشوم

 خانه اش ویران باد...

  • میم بناء