گره خورده ی تقدیرش
تنها راهی بود
برای فرار از
مهمانی ترحم انگیز
نگاه عام
گره خورده ی تقدیرش
تنها راهی بود
برای فرار از
مهمانی ترحم انگیز
نگاه عام
وقتی که تک بعد نگاهم بر دستانش پرسه می زد
انگار که عادتم شده بود
قضاوت های آبکی!!!
چروکیدگی دستانش و محبت مآنوسش
تلنگر عبرتم نشد!
امروز که دستانم میلرزد
حسرت بوسه به دستان مهربانش
خوش خوراک تنهاییم شده
رها شدنی بی انتهاست که
اقیانوس را توان غرق و کویر را توان خشکی تو نیست
سپردنی عالمانه و نگاهی مستانه
شجاعت می خواهد برداشتن گام اول
محکم بود مثل همیشه
باید صبح زود بستری میشد برای عمل
انتظار بغض صدا و اشک نگاهش و میکشیدم
اما...
صبور بود مثل همیشه
نمی تونستم زیاد باهاش حرف بزنم
فقط خدا حافظی کردم
بعد از عمل به مامانش زنگ زدم
بغض صداش خبر از اشک میداد
نیاز به دلداری داشت
شکسته بود مثل همیشه
لرزش صدام داشت دستم و رو میکرد
خداحافظی کردم
اما هنوز جملات التماس دعاش
زنگ مغموم گوشم بود
پایان شب سیه...
خدایاااااااااااا چرا پایان نمیگیرد
تا اگر شکستنی باشد
به شوق
استشمام بوی سیب باشد
نه لرزش اشک
ته دنیا همینه
بازم به فکر دنیا آرایی خودت باش!
صدبار به در بسته خوردی و گفتی خدایا چرا در رو به روی من بستی
خدایا چرا من!!!؟
نگفتی خودم بستم درو به روی رحمتی که خدا عنایت کرده
نگفتی خدایا شکرت که من رو از آشوب پشت در نجات دادی
نفهمیدی دستت و گرفت تا با سر زمین نخوری!!
چون به سرعت خودت پشت پا زدی و خوردی زمین و
گفتی :
خدایا آخه چرا من!!؟
وجودش کمرنگ بود حداقل کمرنگتر از خودم میدیدمش
بد نبود ولی ...
ولی اشتباه میکردم
پررنگتر از تصورم می درخشه
خصلتهای بکرش پر از زیبایی اسلامه
شرمنده نگاهشم...
بهم درس داد
درس اخلاق
امیدوارم خدا قدم به قدم به راهش روشنی و
نفس نفس به عمرش زیبایی بده
و
دستانشو سبزتر از نگاهش کنه
نه اینکه تب ندارم نه اینکه بی تابم
نه اینکه یخ زده قلمم نه اینکه می ترسم
فقط بهانه این بار بی وفایی من
شده حساب و کتاب و نمرات این ترمم