شلوغی های روزگارم را
اگر برای رسیدن به توست پر رنگ
و اگر مسبب جدایی است خلوتش کن...
مشغله های بی تو همان بهتر که پاک شوند
میدانم که دعای گناهکاران را مستجاب نمی کنی
و میدانم که زندانی نفس خویشم
بار الها
دست ندامت بسویت میگیرم
و با عجز توبه میکنم
تا برای کسی دعا کنم که دل به دعای منی غرق در گناه دارد
یا الله
به جلالت قسم
به وسعت کرمت که در مخیله ام نگنجد و نتوان به هیج مکان و زمان بگنجد قسم
به بانوی نور و مقدست زهرای مرضیه قسم
به حکمت حکیمانه ای که ندانیم و نمی توان بدانیم قسم
گره بگشایی که فقط گره گشای مطلق تویی
یا الله
غافلگیر میشوی به لطفش
که میدهد آنچه را که نخواستی
و حتی گذرش به مخیله ات نبوده و نرسیده
و بعد شرمسار میشوی
که خدایا شکرت به وسعت لطفت
و بارها و بار ها بیشتر از آن
باز هم بیشتر از آن
به من توانی بده کهوظیفه
منیتم را در پیشرفت خرج کنم... نه ادعا
کمک به دیگران وظیفه ام باشد... نه لطف
اگر دستی گرفتم به مهر باشد... نه ریا
ناشنوای صدای ضعیف و
نابینای عجز مظلوم نباشم
و پر از بارش رحمت باشی
و خدا باشد و یک دنیا عشق
کلبه ات نورانی
شده از عطر گل یاس نبی
و تو پنهان باشی
از نفس های شرارت باری
که دمش می سازد
یآس و نابودی و نافرجامی