ته لنجی

عشق لحظه ی مماس عقل و احساس جوانه میزند

ته لنجی

عشق لحظه ی مماس عقل و احساس جوانه میزند

مشخصات بلاگ
ته لنجی

گاهی ته لنج دلت
مرواریدی است که
تا خود را جست و جو نکنی
نمی یابی اش

پیام های کوتاه
  • ۹ شهریور ۹۲ , ۰۰:۵۲
    خنجر
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب

۷ مطلب در دی ۱۳۹۱ ثبت شده است

گاهی وقتا انقدر دنیام و کوچیک میکنم
که فقط منیت واسم میمونه
  • میم بناء
زمان
زندان بانی است
که شلاقش کام ایام را تلخ میکند
و
صدایش همان گذر عمریست
که تکرار میکند
فرصتی نیست!
  • میم بناء
دست به دست زمانه داده ای
تا هر چه کاشتم
به سود خود برداشت کنی و
من بمانم و دست هایم
و عقده هایی
که روزگاری تو گره زده ای
  • میم بناء
شوق کودکانه نگاهی ژرف
بال و پرم داد
اوج گرفتم
و دعا کردم
اویی که مرا بلندی آموخت
همیشه
قله باشد...
باشد تا
در دامنه هم امید داشته باشم به دستان او
  • میم بناء

وقتی

گره های دخیلم را

کور

به ضریح می بستم

دنبال روزنه ای برای

زیارتی دوباره بودم

نذر کردم

باز نشود و

نشود..

جز به دست خودم

فقط

برای دوباره باریدن چشم هام

در صحن عشق بارگاهش




  • میم بناء
به محبتت که خیره میشوم
امواج احساسم
تنه به خوشبختی عالم میزند
و دنیایم
مماس با زلال قلبت
آرام میگیرد
آرامشی مثل تماشای صبح ساحل
و شاید
آرام تر...
  • میم بناء

اگر خود را نشناسی

تو را  به خودت آنگونه که دوست دارند میشناسند

شبیه مترسک سر جالیزشان شاید هم

شبیه هیچ

مثل خیلیها ...

  • میم بناء