و تقدیری که از یک آسمان
خورشید را هم
سایه ام کرده
و یک دریا به چشمانم
و دنیایی به دستانم عطا کرده
ولی شاید ...
جفا کرده
مرا از مادرم زهرا جدا کرده
خورشید را هم
سایه ام کرده
و یک دریا به چشمانم
و دنیایی به دستانم عطا کرده
ولی شاید ...
جفا کرده
مرا از مادرم زهرا جدا کرده
ابرها با جسارت تمام خورشید را پس زده بودند
که تورا چه به تابیدن؟!!!
اینجا قدم به قدم شهید روییده
دیگر جایی برای عشوه گری تو نیست
شلمچه خود ، به آسمان می تابد
ببین چگونه تبلور عشق
عاشقانه هارا ، صدا میزند اینجا
اینجا باران با شرم میبارد
که نکند رد پای مردان خدا پاک شود
الله اکبر ، اینجا جمعیت برای بوییدن عطر خدا آمده اند
همه مست...
همه لبریز دعا
و خدا می بخشد...
یا الله
بنگر به آسمان
آن گوشه اش که من
دادم به دست او
خوشبختی تو را
سرلوح آرزو...